درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم ازش خوشتون بیادبخندید ولذت ببرید و راضی باشیدنظر یادتون نره ارائه نظر نشانه شخصیت است.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان ومطالب طنز و جالب و آدرس zahratop.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->



كدهای جاوا وبلاگ




با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید
 
منبع این مطلب: http://baxe.mihanblog.com/post/182#ixzz20Dm46hzD
داستان و مطالب و عکس جالب و طنز
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:اتق من,اتاق,طنز,طنزجالب,جالب,خنده دار,جالب خنده دار, :: 17:14 ::  نويسنده : زهرا       



 

چشم هایم را به بیمارستان می برم.. نمی دانم چه مرگشان شده!

هر شب در خواب جایشان را خیس می کنند…!

.

 

رئیس کیست!؟ :

فردی که وقتی شما دیر به سر کار می‌روید خیلی زود می‌آید

و زمانی که شما زود به اداره می‌روید یا دیر می‌آید و یامرخصی است  

 

شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر.

شخصیت من چیزیه که من هستم،

…اما برخورد من بستگی داره به اینکه ” تو ” کی باشی

 

از این طرح هزاران لبخند که هیچی به ما نرسید.

حالااگه یه طرح هزاران فحش بذاره

من یه نفری همه رو برنده میشم !

.

تو گذشته میگفتن پزشک محرمه..

کم کم عکاس و فیلم بردار هم محرم شدن

حالا هم که دى جى و گروه موسیقى محرم شدن

اینجور که من فهمیدم الان فقط داداشاى عروس و دوماد نامحرمن!.

 

آنقدر بدم میاد ازاینایی که از سادگی و صداقت بچگیامون سواستفاده می کردن

و حرف می کشیدن ازمون!

 

الان که بزرگ شدم میفهمم چه مسائل فوق سری ای رو لو دادم !!!

 

یه سری استکان هست آدم میخواد چای بخوره دماغش میره تو استکان :|

مهندسین یه فکری به حالش کنین ، خیلی رو مخه !

چه لحظه باشکوهی بود اون لحظه..!

 

وقتی معلم میبردمون پا تخته ازمون درس بپرسه وسطش زنگ می خورد..!

.

یه بار شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم

رفتم پفک اینا خریدم، عصرش عذاب وجدان گرفتم،

رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام.

.

سه تا مرد مست سوار تاکسی شدن..
در رو که بستن ، راننده دید خیلی مستن ، سریع ماشین رو روشن کرد ،بعد زود
خاموش کرد گفت:
مسافران عزیز رسیدیم به مقصد..!
مرد اولیه پول میده پیاده میشه…
مرد دومیه نه تنها پول میده بلکه تشکر هم میکنه !
مرد سومیه اما با عصبانیت تمام یه دونه محکم میزنه تو سر راننده !
راننده میگه چرا میزنی..؟
اونم میگه: اینو زدم که درس عبرتی بشه واست از این به بعد تند نری..!
داشتی هممونو به کشتن میدادی مرتیکه…!



پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:شعر روزگار,روزگار,شعر,زندگی, :: 21:0 ::  نويسنده : زهرا       

روزگار ورق میخورد

مثل سالنامه ای که من ورق میزنم

زندگی میگذردمثل آن رود روان

که میرود و میرسد به پای آن کوه بلند

روزگار می چرخد

صدهزار؛هزاردور

مثل سیب قرمزی در میان آسمان

هر چه که تو میکنی

کار های روز گار بازتاب کار توست

 



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 17:7 ::  نويسنده : زهرا       

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است.

بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی، و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.

مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند : پایش (مونیتورینگ) خط بسته بندی با اشعه ایکس بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهیز گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.

نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرج تر حل کرد : تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!!

 



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 16:59 ::  نويسنده : زهرا       

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.
روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟
پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 16:44 ::  نويسنده : زهرا       

یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده !
به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت، در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند.
احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدم های باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده !
بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چی هستن !
با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!
کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست !
اما دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : آقای محترم ! بفرمایید !
قند تو دلم آب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟

.
.
.
.
.
.

دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !



شنبه 10 تير 1391برچسب:ایمیلی از اون دنیا, :: 23:24 ::  نويسنده : زهرا       

 

 

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند…

 

نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!



شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 23:21 ::  نويسنده : زهرا       

 

عکس



شنبه 10 تير 1391برچسب:تست هوش,تست, :: 23:15 ::  نويسنده : زهرا       

 

تست هوش

توجه داشته باشید که باید بدون مکث جواب بدید !

)یک فروند هواپیمادر مرز آمریکا و کانادا سقوط می‌کند. بازماندگان از سقوط را در کجا دفن می‌کنند؟
کانادا – آمریکا – هیچ‌کدام
۲) یک خروس در بام خانه‌ای که شیب دوطرفه دارد، تخم می‌گذارد. این تخم از کدام طرف می‌افتد؟
شمال – جنوب – هیچ‌کدام

 

۳ )خانمی‌عاشق رنگ قرمز است و تمام وسایل‌ او به رنگ قرمز است. او در آپارتمانی یک طبقه که قرمزرنگ است، زندگی می‌کند. صندلی و میز او قرمزرنگ است.تمام دیوارها و سقف آپارتمان قرمزرنگ هستند. کفپوش آپارتمان و فرش‌ها نیز قرمزرنگ هستند.تلویزیون هم قرمز رنگ است. سریع پاسخ دهید که پله‌های آپارتمان چه رنگی هستند؟
قرمز – آبی – هیچ‌کدام

 

۴ )پدر و پسریرا که در حادثه رانندگی مجروح شده بودند، به بیمارستان می‌برند.پدر در راه بیمارستان فوت می‌کند ولی پسر را به اتاق عمل می‌برند. پس از مدتی دکتر می‌گوید من نمی‌توانم این شخص را عمل کنم، به علت اینکه او پسر من است.آیا به نظر شما این داستان می‌تواند صحت داشته باشد؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۵ ) اگر چهار تخم‌مرغ، آرد، وانیل، شکر، نمک و بیکینگ پودر را با همدیگر مخلوط کنید، آیا کیک خواهید داشت؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۶) آیا می‌توانید از منزلتان بالاتر پرش کنید؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۷ ) یک کیلوگرم آهن چند گرم سنگین‌تر از یک کیلو گرم پنبه است؟
۱گرم – ۱۰۰گرم – هیچ‌کدام

 

۸ ) مردی به طرف یک پلیس که در حال جریمه کردن اتومبیل بود، می‌رود و التماس می‌کند که پلیس جریمه نکند ولی آقای پلیس قبول نمی‌کند. به پلیس نه یک بار بلکه هشت بار بد دهنی می‌کند.جواب دهید که این مرد چند بار جریمه خواهد شد؟
۸ بار – ۹بار – هیچ‌کدام

 

۹ ) اگر تمام رنگ‌ها را با هم مخلوط کنید، آیا رنگین کمان خواهیم داشت؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۱۰ ) گرگی به بالای کوه می‌رود تا غرش شبانه‌اش را آغاز کند.چه مدت طول می‌کشد تا به بالای کوه برسد؟
دو‌شب – پنج‌شب – هیچ‌کدام

 

۱۱) اگر به‌طور اتفاقی وارد کودکستان دوران کودکی‌تان شوید، آیا قادر به خواندن نوشتن و انجام جدول ضرب خواهید بود؟
آری - خیر – هیچ‌کدام

 

۱۲) آیا امکان دارد یک نفر سریع‌تر از رودخانه می‌سی‌سی‌پی شنا کند؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۱۳) آقای بیل اسمیت و خانم ژانت اسمیت از هم طلاق می‌گیرند. پس از مدتی خانم ژانت اسم اولیه خود را پس می‌گیرد.با این حال، پس از پنج سال با اینکه هنوز از آقای بیل اسمیت طلاق گرفته است، دوباره خانم ژانت اسمیت می‌شود. آیا این قضیه امکان‌پذیر است؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۱۴) آقای جیم کوک مشکوک به قتل است ولی وقتی که پلیس از او سوال می‌کند که در موقع قتل کجا بوده است، آقای جیم می‌گوید در خانه مشغول تماشای سریال مورد علاقه‌ام بوده‌ام. حتی جزئیات سریال را برای پلیس شرح می‌دهد.آیا این موضوع ثابت می‌کندکه آقای جیم بی‌گناه است؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۱۵) یک شترمرغتصمیم می‌گیرد که به وطنش بازگردد.چه موقع برای پرواز او به جنوب مناسب است؟
بهار – پاییز – هیچ‌کدام

 

۱۶ ) جمله بعدی صحت دارد.جمله قبلی غلط است.آیا این قضیه منطقی است؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۱۷) آیا امکان دارد که یک اختراع قدیمی‌قادر باشد که پشت دیوار را به ما نشان دهد؟
آری – خیر – هیچ‌کدام

 

۱۸ ) اگر بخواهید یک نامه به دوست‌تان بنویسید، ترجیح می‌دهید با شکم پر یا با شکم خالی بنویسید؟
پر – خالی – هیچ‌کدام

پاسخ سوالات درادامه مطلب

 

● پاسخنامه
۱) هیچ کدام. بازماندگان که زنده هستند نیازی به دفن کردن ندارند.
۲) هیچ کدام.خروس که تخم نمی‌گذارد!
۳)هیچ کدام.آپارتمانیک طبقه که راه پله ندارد!
۴) آری. اگر این سوال را نتوانستید جواب دهید، وای بر شما.دکتر یک خانم جراح است یعنی این شخص مادر پسر است!
۵) خیر، شما پیش از اینکه کیک داشته باشید باید آن را بپزید !
۶) آری،.بپرید و ببینید که خانه شما چقدر می‌پرد!
۷) هیچ کدام. یک کیلوگرم آهن با یک کیلوگرم پنبه به طور دقیق برابر هستند.
۸) هیچ کدام. خودرو به آن مرد تعلق ندارد.
۹) خیر.رنگ خاکستری خواهید داشت.
۱۰) هیچ‌کدام. گرگ پیشتر بالای کوه است.
۱۱) آری، شما فقط از کودکستان دیدن می‌کنید و با همین شرایطی که الان دارید فقط وارد کودکستان شده‌اید.
۱۲) آری، چون که رودخانه‌ها که قادر به شنا کردن نیستند!
۱۳) آری ژانت با یک آقای دیگر که فامیل‌اش اسمیت بوده، ازدواج کرده است.
۱۴) خیر.چون که ممکن است این سریال تکراری باشد و او پیشتر این سریال را دیده باشد.
۱۵) هیچ کدام.شتر مرغ که قادر به پرواز نیست.
۱۶) هیچ کدام. چون که جملات متضاد هم هستند.
۱۷) آری.پنجره یک اختراع قدیمی‌است که به وسیله آن می‌توان پشت دیوار را مشاهده کرد!
۱۸) هیچ کدام.بهتر است که یک نامه عاشقانه را با قلم و کاغذ بنویسید و با شکم نمی‌توان نامه نوشت!

 

● تفسیر آزمون
▪ اگر تعداد جواب‌های صحیح شما بین صفر تا ۵ بود، معنایش این است که شما به طرز وحشتناکی به جزئیات بی‌توجهید. حواستان کجاست؟
▪ اگر تعداد جواب‌های درست بین ۶ تا ۱۰ بود، نسبتاً بد نیست، اگرچه این نشان می‌دهد که چندان به جزییات توجه نمی‌کنید. شاید دارید به مسایلی توجه می‌کنید که بقیه به آنها توجه نمی‌کنند. خدا کند این‌طور باشد!
▪ اگر تعداد جواب‌های درست شما بین ۱۱ تا ۱۵ بود، بسیار خوب است.شما خوب به جزییات توجه می‌کنید. خدا خیرتان بدهد!
▪ اگر تعداد جواب‌های صحیحشما بین ۱۶ تا ۱۸ بود، یعنی شما یک پا شرلوک هولمز هستید. احسنت!


شنبه 10 تير 1391برچسب:انتقام, انتقام جویی, :: 20:46 ::  نويسنده : زهرا       

 

052133673321409684261 داستان کلاغ و روباه مکار ورژن طنز

کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست.
روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به کلاغ گفت:….

 

ای وای تو اونجایی، می دانم صدای معرکه ای داری!چه شانسی آوردم!
اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان …
کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت:
این حرفهای مسخره را رها کن اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم.
روباه گفت:
ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، *اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم
کلاغ گفت:
باز که شروع کردی اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند.
روباه دهانش را باز باز کرد.
کلاغ گفت :
بهتر است چشم ببندی که نفهمی تکه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.
روباه گفت :
بازیه ؟ خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال .
خلاصه … بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.
روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد :
بی شعور ، این چی بود
کلاغ گفت :
کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید بفهمد!

منبع : فرز دات آی آر



نظرات دانشجوهای جدید و ترم آخری (طنز)

 

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…

 

رییس دانشگاه

۱)مردی فرهیخته و خوشتیپ

۲)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم

 

یک وعده غذای سلف

۱)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

۲)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

 

کارت دانشجویی

۱)کارت شناسایی و هویت دانشجو

۲)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است

 

خوابگاه

۱)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

۲)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش

 

شب امتحان

۱)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

۲)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند

 

جزوه خوش خط دخترها

۱)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم

۲)طلای کاغذی

 

تقلب

۱)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

۲)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان

 

مشروط شدن

۱)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم

۲)نمک تحصیل در دانشگاه

 

وام دانشجویی

۱)کمک هزینه برای دانشجو

۲)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته

 

ازدواج دانشجویی

۱)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

۲)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟

 

حراست

۱)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات

۲) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان

 

دانشجو

۱)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است

۲)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!



شنبه 10 تير 1391برچسب:طنز,جالب,عکس طنز,کمردرد, :: 16:51 ::  نويسنده : زهرا       

یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه .
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه : خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟
مریض پاسخ میده: «من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم
و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم،
فهمیدم که یکی با همسرم بوده!! دربالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن،
ولی کسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم،
یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.
من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!!
دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله.
مریض بعدی دکتر بهش میگه :، به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته.
مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره!
بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟» مریض پاسخ میده:
«باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود.
ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم.
من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیکنید؛
ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!
وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره.
دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی؟!»
خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین



شنبه 10 تير 1391برچسب:قبل و بعد ازدواج,ازواج,طنز,جالب, :: 16:26 ::  نويسنده : زهرا       

قبل از ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: می‌خوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی می‌پرسی؟
دختر: منو می‌بوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو می‌زنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی‌ام؟!
دختر: می‌تونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!

بعد از ازدواج
کاری نداره! از پایین به بالا بخون



شنبه 10 تير 1391برچسب:دقت در نوشتن,قت,جالب,طنز, :: 16:25 ::  نويسنده : زهرا       

عکس های خنده دار و طنز (تیر- 20) www.taknaz.ir



عکس های خنده دار و بامزه ایرانی ! (تیر-21) www.taknaz.ir



شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 16:8 ::  نويسنده : زهرا       

 

الناز شاکردوست در زمانی کودکی !+ عکس www.taknaz.ir

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

الناز شاکردوست در زمانی کودکی !+ عکس www.taknaz.ir
 
 


شنبه 10 تير 1391برچسب:عکس جالب,, :: 16:2 ::  نويسنده : زهرا       

همین امشب زن می خوام می فهمین ؟؟؟  (عکس) www.taknaz.ir



شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 15:56 ::  نويسنده : زهرا       

 

احتیاط هم چیز خوبی هست !!! ( عکس) www.taknaz.ir
 
احتیاط هم چیز خوبی هست !!! ( عکس) www.taknaz.ir
 
احتیاط هم چیز خوبی هست !!! ( عکس) www.taknaz.ir
 
احتیاط هم چیز خوبی هست !!! ( عکس) www.taknaz.ir
 
احتیاط هم چیز خوبی هست !!! ( عکس) www.taknaz.ir
 
احتیاط هم چیز خوبی هست !!! ( عکس) www.taknaz.ir
 
احتیاط هم چیز خوبی هست !!! ( عکس) www.taknaz.ir


شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : زهرا       

گدایی با دستگاه کارت خوان !! (+عکس)

 
دستگاه کارت خوان هم برای واریز پول موجود میباشد . گداهای محترم یاد بگیرن با سیستم های روز خودشان را به روز کنند !
 
گدایی با دستگاه کارت خوان !! (+عکس) www.taknaz.ir


شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 1:33 ::  نويسنده : زهرا       

روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند.انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد. همه پنهان شدند الا نیوتون ...
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین. انیشتین شمرد 97, 98, 99..100…
او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انیشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سك سك) نیوتون بیرون( سك سك)
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!! ...
تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست ...
نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام ... که من رو، نیوتون بر متر مربع میکنه ......
و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر \"یک پاسکال\" می باشد بنابراین من \"پاسکالم\" پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سك سك)

توضیح 4جوک : این دانشمندا یه عمر تلاش و تحقیق و درس و ... ، آخرش رفتن اون دنیا قایم موشک بازی میکنن !!!



شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 1:23 ::  نويسنده : زهرا       

طنز دانشجو

 

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برای امتحان نداشتن.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و تو ظاهرشون تغیراتی رو به وجود آوردن .
بعد به دانشگاه پیش استاد رفتند. ماجرا را این طور برا استاد گفتن... که دیشب به یه مراسم عروسی در خارج از شهر رفته بودیم. و در راه برگشت از شانس بد ما یکی از لاستیک های ماشین پنچر شد وبا هزار زحمت وهل دادن ماشین رو به جایی رسوندیم و این طور بود که به امادگی لازم برای روز امتحان نرسیدیم در نهایت قرار میشه که استاد سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این چهار نفر برگزار کند.
اون ها هم خوشحال از این موفقیت سه روز تمام درس می خونن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن . استاد عنوان میکنه به خاطر خاص و خارج از نوبت بودن امتحان باید هرکدوم تو یه کلاس بشینند و امتحان بدن. انها هم به دلیل امادگی کامل موافقت میکنن...
امتحان حاوی دو سوال بود......
1- نام و نام خانوادگی (6نمره)
2- کدام لاستیک ماشین پنچر شد؟
(14نمره)
الف) لاستیک سمت راست جلو
ب)لاستیک سمت چت جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چت عقب
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی : اساتید دانشگاه خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنید باهوش و زرنگ هستند !



شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 1:18 ::  نويسنده : زهرا       

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!



جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 22:40 ::  نويسنده : زهرا       

دقت کردین هر موقع دارین سشوار میکشین حتی اگه تو خونه تنهام باشین هی حس میکنین یکی صداتون میکنه؟

. . .

تا حالا دقت کرده بودین تام و جری تمام مدت لخت بودن، اما وقتی میرفتن لب ساحل شلوارک پاشون میکردن؟

. . .

تا حالا دقت کردین تو فیلمای ایرانی،همیشه وقتی طرف میفهمه بچه دار نمیشه همه بچه ها از ماشینای بقلی و جلویی و عقبی باهاش بای بای میکنن میخندن؟!

. . .

تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلما و سریالای ایرانی ، انتهای راهرو سمت راست بستری هستن !

. . .

تا حالا دقت کردین وقتی عجله نداری همه ی چراغا سبزن و راهها خلوت وقتی دیرت شده همه ی چراغا قرمزند و راهها بسته؟

. . .

تا حالا دقت کردین هر وقت یه تیکه یخ از دستت افتاده روی زمین با لگد زدی که بره زیر یخچال!

. . .

تا حالا دقت کردین تو مهمونی تا میای پشت سر یکی حرف بزنی موزیک قطع میشه و نصف حرفتو یهو همه میشنون…!!!!

. . .

تا حالا دقت کردی… مغز انسان پر کارترین جای بدنه ۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز سال و کار میکنه فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم …

لــــــــــذتی که در خوابیدن روی جزوه هست تو خوابیدن روی تختـخواب نرم نیس…:

. . .

تنها زمانی مشتری ها با لبخند وارد مغازه میشوند که میخوان جنسی رو تعویض کنن یا پس بدن !

. . .

تا حالا دقت کردین پدر مادر تا میخوان شما را صدا بزنن، اول اسم داداش یا خواهرتون را میگن؟

. . .

تا حالا دقت کردین تو جاده های ایران وقتی قسمت انگلیسی تابلو اسم یک شهر رو می خونین بهتر متوجه میشین تا فارسیش رو … !!!!

. . .

تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند…..!

. . .

تا حالادقت کردین وقتی که خوشحالیم بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا میشه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون…..!

. . .

دقت کردین وقتی میگن غصه نخور ،آدم بیشترغصه ش میگیره؟؟؟!!!

. . .

تاحالا دقت کردین وقتی که عجله دارین و میخوای سریع به مقصد برسین همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن ولی وقتی میخوای از خیابون رد شین هرچی تاکسی تو اون خیابون هست میاد جلو بوق میزنه؟آخ که حرص آدم درمیاد

. . .

دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه فقط وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود



جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 22:35 ::  نويسنده : زهرا       

اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه. چون عجله داشتم بجای 5000 تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون. سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از دخترای خوشگل کلاس جلو نشسته یه کم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم: کرایه ی خانم رو هم دادم به راننده و گفتم: کرایه ی خانم رو هم حساب کنید دختره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف که دِ نـَـه دِ اجازه بدین خودم حساب میکنم و این حرفا منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو کوتاه نمی اومدم می گفتم به خدا اگه بزارم تمام این مدتم دستم دراز جلوی راننده همه شم میدیدم نیشِ راننده بازه خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم، بعدش گفت : چطوره با این پونصدی کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی؟ یهو انگار فلج شدم.آخه پول دیگه ای نداشتم الکی سرمو کردم تو کیفمو وقت کشی تابلوُ که دیدم خانم خوشگله کرایه ی جفتمونو حساب کرد ولی از خنده داشت میترکید داشت گریه ام می گرفت که اس.ام.اس داد و گفت: پیش میاد عزیزم ناراحت نباش موافقی ناهارو با هم بخوریم؟ حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم خلاصه عین اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام کنه تا نگام کرد گفتم : باشه :دی این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم اسمِ منو مستضعف سیو کرده.



جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 22:28 ::  نويسنده : زهرا       

یك روز كارمند پستی كه به نامه هایی كه آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می كرد
متوجه نامه*ای شد كه روی پاكت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای
به خدا ! با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند...در نامه این طور
نوشته شده بود :
خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم كه زندگی*ام با حقوق نا چیز باز نشستگی
می گذرد. دیروز یك نفر كیف مرا كه 100دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود كه
تا پایان ماه باید خرج می كردم. یكشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از
دوستانم را برای شام دعوت كرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم.
هیچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من
هستی به من كمك كن ...
كارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همكارانش نشان
داد. نتیجه این شد كه همه آنها جیب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاری
روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...
همه كارمندان اداره پست از اینكه توانسته بودند كار خوبی انجام دهند خوشحال
بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این كه نامه دیگری
از آن پیرزن به اداره پست رسیدكه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !
همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:
خدای عزیزم. چگونه می توانم از كاری كه برایم انجام دادی تشكر كنم . با لطف
تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا كرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.
من به آنها گفتم كه چه هدیه خوبی برایم فرستادی ...
البته چهار دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان بی شرف اداره پست آن را
برداشته اند ...!!!



جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 22:22 ::  نويسنده : زهرا       

 

دوره دبستان امتحان جغرافي داشتيم يه سوالش اين بود: تنها قمر کره زمين؟
من هم با اطمينان کامل نوشتم قمر بني هاشم!!!

بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه ميپوشيديم
ميرفتيم گدايي با درامدش بستني ميگرفتيم كه همسايمون مارو لو داد و كتك خورديم!!

سوم دبستان که بودم يه روز معلممون مدرسه نيومد منم ظهرش رفتم در خونشون
که يه کوچه بالاتر از ما بود تکليف شبمو ازش گرفتم!!!!!!

به عنوان 1 مهندس ميخواستم ديوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زير جايي که ميخوام سوراخ کنم
سيم برق رد شده باشه، واسه اينکه برق نگيرتم فيوز رو قطع کردم،
تازه وقتي ديدم دريل کار نميکنه کلي غصه خوردم که دريل سوخت !!

بچه که بودم، جو گير بودم نماز بخونم .... بعد چادر گل منگوليمو ميذاشتم مهرم ميذاشتم
رو به قبله وا ميستادم شروع ميکردم به نماز خوندن ... اما جاي سوره ها شعر کلاه قرمزيو مي خوندم....
>>>آقاي راننده...آقاي راننده...يالا بزن توو دنده....!!!! 


تویه عروسي نشسته بودم يه بچه 3 ، 4 ساله اومد يک هسته هلو داد بهم،
منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زير ميز، چند ثانيه بعد ديدم دوباره آوردش،
اين دفعه پرتش کردم يه جاي دور ديدم دوباره آورد!!
مي خواستم اين بار خيلي دور بندازمش که بغل دستيم بهم گفت آقا اين بچس سگ نيست!
طرف باباي بچه بود!!

وقتي پدرم روزنامه ميخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمين تو هوا جلوي صورتش نگه ميداره
بچه که بودم يواشکي ميرفتم پشت روزنامه طوري که پدرم منو نبينه و با مشت چنان ميکوبيدم
وسط روزنامه، پاره که ميشد هيچ، عينکش مي افتاد و بابا کل مطلب رو گم ميکرد.
کلاً پدرم 30ثانيه هنگ ميکرد.
بعد يک نگاه عاقل اندر سفيهي به من ميکرد و حرص ميخورد.
اما هيچي بهم نميگفت و من مانند خر کيف ميکردم.
تا اينکه يه روز پدرم پيش دستي کرد و قبل از من روزنامه رو کشيد
و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبيدم تو عينکه بابام. عينک شکست.
من 5 روز تو شوک بودم!!

بچه که بودم هميشه دلم ميخواس يه جوري داداش کوچيکمو سر به نيس کنم!
رفتم بقالي مرگ موش بگيرم آقاهه که ميدونس چه فسقل مشنگيم بجاش آرد بهم داد
منم ريختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتي همه شروع کردن به خوردن يهو گريه*ام گرفت!
با چشاي خيس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بميريم!!!! 

مامان بزرگ خدا بيامرز ما تو 95 سالگي فوت کرد.
صبح روزي که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بوديم و همه داشتن گريه ميکردن.
جمعيتم زياد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتيم گريه ميکرديم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گريه بود
يهو دختر خالم که تازه رسيده بود اومد تو حياط و با جديت داد کشيد : مامان بزرگ زود رفتي ...
يهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نميشد!!

يه شب مادرم مريض بود داشتم ازش پرستاري ميکردم بعد گفت برو برام آب بيار رفتم آب آوردم
ديدم خوابش برده اومدم تريپ بايزيد بسطامي بردارم صبر کنم بيدار شه
يه دفعه يه لحظه خوابم برد آبو ريختم رو مامانم !!!!!!!!



جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 22:0 ::  نويسنده : زهرا       

هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!
 

 

عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!



چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!


رژیم اشغالگر صهیونیستی: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و تروریستی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان و نزول گیر و ربا خوار به دنیا می آید!



گینه بی صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!



پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!



اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!



انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!

آفریقا: فکر نکنم تو آفریقا هم با وجود فقر و گرسنگی که بیداد میکنه سلف دانشگاهاشون کنسرو لوبیا و جوجه ی نپخته بده .


ایران:
! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است!



جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 21:7 ::  نويسنده : زهرا       

روزی یک هنر جوی کونگ فونزد استادش رفت و از اوپرسید:«استاد اگرمن بخواهم به مقام استادی برسم چندسال باید کنارتان تمرین کنم؟» استاد کنگ فو فکری کردو گفت:«بیست سال»جوان که خیلی عجول بود گفت:«نه استاد... بیست سال دیر است...فرض کنید منحاضر باشم هرروز دهساعت در کنار شماکنگ فو بیاموزم،انوقت چند سال طول میکشد؟ استاد پیر کونگ فوگفت:«در آن صورت چهل سال»



جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 18:12 ::  نويسنده : زهرا       

معلمی سر کلاس شاگرد تنبلی پای تخته اورد و گفت:بنویس چنار.نوشت منار. گفت:بخونش.خوندش:خیار

معلم عصبانی شدوگفت:بچه جان؛توچقدرکم حواسی من به تو چه نمره ای بدم میگم بنویس مینویسی منار میگم بخون میخونی خیار.

شاگرد:اقا سه تا غلط که بیشتر نداشتیم 17 بدین بسمونه اقا